معنی ختم العدل

حل جدول

ختم العدل

اگر بعد از نماز صبح، قبل از آنکه به سخن دنیا تکلم کرده باشد، ۳۱۰۲ بار ذکر «العَدل» را بگوید، خداوند تعالی شر ظالمان را از سر او کم کند و مظفر و منصور گردد و اسرار غیبی از باطن خود مشاهده کند، البته باید بعد از ختم هر گاه که دعا می کند، ۴۰۰ بار بگوید «یاعادل».


ختم

فاتحهخوانی

لغت نامه دهخدا

ختم

ختم. [خ َ] (ع اِ) انگوین. (از مهذب الاسماء). انگبین. || دهانه های انگبین. (از منتهی الارب) (متن اللغه) (معجم الوسیط). || مُهر. ج، ختوم. (از یادداشت مؤلف). || رَین. (از یادداشتهای مؤلف). || طبع. (از یادداشتهای مؤلف). || پایان گفتار و کلام:
چو شد ختم گفتار بیور همه
مر آنرا شنیدند شاه و رمه.
فردوسی.
|| آخر. سرانجام. پایان. انتهاء. تمام. انجام. (ناظم الاطباء). || بپایان رسیده. تمام شده. پایان امری بوجهی که تو گویی دیگر آن امر را پایانی به این خوبی وکمال نیست:
سخن گفتن به که ختم است میدانی و می پرسی
فلک را بین که می گوید بخاقانی بخاقانی.
خاقانی.
سلطنت امروز ختم بر پسر طغرل است
کایت حق پروری در گهر طغرل است.
خاقانی.
تو گویی تا قیامت زشت رویی
برو ختم است و بر یوسف نکویی.
سعدی (گلستان).
|| (اِمص) فاتحه خوانی. بعزای کسی نشستن. تذکر کسی.
- ختم امری بودن، واجد آن امر بحد نهائی بودن. آن صفت را بحدی داشتن که تو گویی دیگر نمی تواند کسی آنرا به این کمال دارا باشد چون: فلانی ختم حقه بازهاست، فلانی ختم بی شرفهاست.
- ختم امن یجیب، انجام تشریفات مذهبی است که با تکرار جمله ٔ «امّن یجیب المضطر اذا دعاه فیکشف السوء» (قرآن 62/27) همراه است، کنایه از تضرع و بدبختی نیز می باشد.
- ختم چهار ضرب، انجام تشریفات مذهبی است که با ذکر عبارت: «اللهم العن عمر ثم ابابکر و عمر ثم عثمان و عمر ثم عمر ثم عمر» همراه است.
- ختم حق، مهر الهی. کنایه است از آیه «ختم اﷲ علی قلوبهم...» (قرآن 7/2) آن سرپوش و دربستگی که حق بر امری میزند:
بازدان کز چیست این روپوشها
ختم حق بر چشمها و گوشها.
(مثنوی).
- ختم سخن، پایان سخن. نهایت کلام:
خاتمه ٔ فکرت و ختم سخن
نام خدایست بر او ختم کن.
نظامی.
- ختم عمل، قرارداد. (ناظم الاطباء).
- || سرانجام. (از ناظم الاطباء).
- ختم قرآن، یک دور قرآن را از ابتداء تا انتهاء خواندن.
- ختم کمال، نهایت کمال. انتهای کمال:
ختم کمال گوهر عباس مقتفی
که اعزاز یافت گوهر آدم ز جوهرش.
خاقانی.
- ختم نبوت، کسی که نبوت بر او ختم شده باشد. کنایه از حضرت محمدبن عبداﷲ است:
یکی ختم نبوت گشته ذاتش
یکی ختم ممالک بر حیاتش.
نظامی.
- مجلس ختم، مجلس فاتحه خوانی. مجلس عزای کسی. مجلس ترحیم. مجلس یادبود مرده.

ختم. [خ َ ت َ] (ع اِ) مهر. انگشتری. (از منتهی الارب) (متن اللغه).

ختم. [خ َ] (ع مص) مهر کردن چیزی. (تاج المصادر بیهقی) (دهار) (از منتهی الارب). || پوشانیدن دهان ظرف غذا یا شراب بگل یا موم تا نه از آن چیزی خارج شود و نه بدان چیزی داخل. منه: لیسقون من رحیق مختوم. (از معجم الوسیط). || مهر کردن نامه. امضاء کردن نامه با انگشتری. (از اقرب الموارد) (متن اللغه) (معجم الوسیط). منه: ختم الکتاب و علی الکتاب. || مهر نهادن بر دل کسی تا فهم نکند بچیز و بر نیاید از آن چیزی. (از منتهی الارب) (متن اللغه) (معجم الوسیط): ختم اﷲ علی قلوبهم و علی سمعهم و علی ابصارهم غشاوه. (قرآن 7/2). || رسیدن به آخر چیزی (از منتهی الارب). و چون: هذاالمرهم... دواء «نافعاً»... فی ختم الجراحات و ادمالها. (ابن البیطار). || تمام گردانیدن و تمام خواندن آن. (از منتهی الارب) (متن اللغه) (اقرب الموارد). منه: ختم الکتاب و نحوه. || تمام گردانیدن. و خواندن همه ٔ قرآن. (دهار) (زوزنی): ختم القرآن. || بستن در خود بر دیگری. اعراض کردن. رو نشان ندادن. (از معجم الوسیط). منه: ختم بابه علی فلان، ای اعرض عنه. (از متن اللغه). || برگزیدن کسی بر دیگری. برکشیدن. در خانه خود بر دیگری گشودن. منه: ختم بابه له، ای آثره علی غیره. (از معجم الوسیط) (متن اللغه). || آب نخستین بکشت دادن. اولین آب بزراعت دادن. پس از تخم افکندن اولین آب به روی کشت بستن. (از معجم الوسیط) (متن اللغه). منه: ختم الزرع. || گرد آوردن زنبوران اندک موم رقیق تراز موم لانه و مالیدن وی بر لانه. (از منتهی الارب).

ختم. [خ ُ ت ُ] (ع اِ) ج ِ خِتام که جای پیوند مفاصل اسب است. (از منتهی الارب) (متن اللغه) (معجم الوسیط). || ج ِ خِتام و آن گلی است که بدان نامها مهر کنند. (از متن اللغه).

ختم. [خ َ] (اِخ) دهی است از دهستان سربنان بخش زرند کرمان واقع در 52 هزارگزی شمال خاوری زرند و هشتهزارگزی خاور راه مالرو زرند- راور. این ناحیه کوهستانی و سردسیر دارای شصت سکنه میباشد که فارسی زبانند. آب آنجا از قنات و محصولاتش غلات و حبوبات است اهالی به کشاورزی گذران میکنند و راه مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج هشتم).


اصحاب العدل و ...

اصحاب العدل و التوحید. [اَ بُل ْ ع َ ل ِ وَت ْ ت َ] (اِخ) لقبی بود که معتزله به خود دادند. رجوع به معتزله و اصحاب ِ واصل شود.

فرهنگ فارسی آزاد

صحیفه العدل

صَحِیْفَهُ الْعَدْل، یا رساله عدلیّه از آثار حضرت رب اعلی درباره مبدأ و مآب است و با «کتاب عدل» و «لوح عدل» بکلی فرق دارد. زیرا اولی را به تفسیر سوره یوسف اطلاق فرموده اند و ثانی از حضرت بهاءالله خطاب به جناب سید محمدرضا شهمیرزادی بقیه السیف طبرسی است،


طرف العدل

طَرْفُ الْعَدل، چشم عدالت- نظر عدالت،


بیت العدل محلی

بیت العدل محلی، حضرت ولی امرالله می‌فرمایند (ترجمه، صفحه 58 نظامات بهائی): «اهمیت بل لزومیت قطعی این محافل محلیّه موقعی آشکار خواهد شد که به این نکته پی بریم که در مستقبل ایام این محافل روحانیه مبدّل به بیت عدل محلی خواهند شد...» انتهی، حکم تشکیل بیت العدل در هر مدینه در کتاب اقدس آمده است،


بیت العدل ملی

بیت العدل ملّی، حضرت ولی امرالله درباره محفل روحانی ملّی می‌فرمایند (ترجمه، صفحه 98 نظامات بهائی): «... این مؤسسه که حضرت عبدالبهاء در الواح وصایا آن را بیت‌العدل خصوصی نامیده‌اند بمرور زمان تبدیل به بیت عدل ملیّ خواهد شد...»


بیت العدل عمومی

بیت العدل عمومی، (یا) بیت العدل اعظم (یا) بیت العدل اعظم الهی (یا) مَعهَد اَعلی: عالی‌ترین هیئت منتخب عالم انسانی که به منقبت و شرفِ عصمت موهوبی مٌخَصَّص می‌گردد و آن هیئت مقدسه‌ای است مرکب از 9 نفر از رجال احباءٌ‌الله در عالم که بوسیله اعضاء محافل ملّیه جهان، در نهایت روحانیت و توجه و خلوص انتخاب میگردند. چون اعضاء محافل روحانی ملی منتخب نمایندگان انجمنهای شور ملی هستند و نمایندگان انجمن شور ملی نیز منتخب احباءالله در هر کشورند، لذا اعضای بیت العدل اعظم الهی، منتخب منتخب منتخبین میباشند. چنین هیئت مقدسه منتخبه بشری را حق جل و عز در تحت صیانت روحانی و عصمت موهوبی و الهام حضرتش قرار میدهد. بقوله تعالی: در ورق هشتم از فردوس اعلی:" انه یلهمهم ما یشاء و هو المدبر العلیم " (انتهی) و فی الواح وصایا: " اما بیت العدل الذی جعله الله مصدر کل خیر و مصونا من کل خطایا...این مجمع مرجع کل امور است و موسس قوانین و احکامیکه در نصوص الهی موجود نه... این بیت عدل مصدر تشریع است....مرجع کل کتاب اقدس و هر مسئله غیر منصوصه راجع به بیت عدل عمومی و بیت عدل آنچه بالاتفاق و یا به اکثریت آرا تحقق یابد همان حق و مرادالله است....و هرچه تقرر یابد همان مانند نص است." انتهی.
و ایضا حضرت عبدالبهاء:" بیت عدل اعظم در تحت حمایت و عصمت و عفت سلطان احدیت است و او را صیانت از خطا فرماید و در ظل جناح عفت و عصمت خویش محافظه فرماید." انتهی (صفحه 297 جلد 4 امر و خلق)
بیت العدل اعظم الهی مقارن خاتمه جهاد کبیر اکبر و در میعاد دانیال نبی یعنی در سنه فرخنده 1963 تحقق یافت زیرا تاریخ 1335 دانیال نبی به مضمون فرمایشات مبارکه حضرت عبدالبهاء، بدایتش از هجرت رسول الله و به سالهای شمسی و تحققش مقارن یک قرن از ظهور حضرت بهاءالله است که به مضمون فرمایشات مبارکه حضرت ولی امرالله در توقیعات متعدده (از جمله به محفل ملی آمریکا مورخه 2 ژانویه 1954) سال 1963 است که مقارن مضی یک قرن از اظهار امر علنی حضرت بهاءالله میباشد و دستور میفرمایند که تاریخ 1957 مندرج در کتاب بهاءالله و عصر جدید لازمست تصحیح و تبدیل به 1963 گردد،

فرهنگ عمید

ختم

مجلس سوگواری و یادبودی که پس از مردن کسی برای او برپا می‌کنند،
پایان، انجام، آخر،
(اسم مصدر) به پایان رسیدن، پایان یافتن، تمام شدن،
[مجاز] قرآن یا دعایی که تمامی آن در یک مجلس خوانده می‌شود،
(صفت) بسیار زرنگ و حقه‌باز: ختم روزگار،
(اسم مصدر) [قدیمی] مهر کردن نامه یا چیز دیگر،
* ختم قرآن: تلاوت قرآن از ابتدا تا انتها،

عربی به فارسی

ختم

مهر , خاتم , کپسول , پهن , کاشه , رک گو , بی پرده حرف زن , رک , بی پرده , صریح , نیرومند , مجانی , چپانیدن , پرکردن , اجازه عبور دادن , مجانا فرستادن , معاف کردن , مهر زدن , باطل کردن , مصون ساختن , تحت تاثیر قرار دادن , باقی گذاردن , نشان گذاردن , تاثیر کردن بر , نشان , اثر , نقش , طبع , خوک ابی , گوساله ماهی , تضمین , مهر کردن , صحه گذاشتن , مهر و موم کردن , بستن , درزگیری کردن , پوزه , خرطوم فیل , پوزه دراز جانور , سرلوله اب , لوله کتری وغیره , پوزه زدن به

معادل ابجد

ختم العدل

1175

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری